جدول جو
جدول جو

معنی باردار گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

باردار گردیدن
(مُ شاحْ حَ)
حامله شدن. رجوع به باردار شدن شود: علق، علاقه، علق، علوق، تلقّی، عقوق، عقق، باردار گردیدن زن. (منتهی الارب). رجوع به باردار گشتن و باردار شدن شود: فرعون بر تخت و در خواب بود، هر دو خلوت کردند زن باردار گردید. (قصص الانبیاء ص 90)
لغت نامه دهخدا
باردار گردیدن
باردار شدن
تصویری از باردار گردیدن
تصویر باردار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَشْوْ)
بیدار گشتن. سر از خواب برداشتن، کنایه از هشیار و آگاه گردیدن:
هرکه او بیدار گردد بندۀ ایشان شود
زآنکه چون مولای ایشان گشت خود مولا شود.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا